۱۳۹۰ مرداد ۱۷, دوشنبه

ما وجمهوری اسلامی


اقصاد ما تا جنگ جهانی اول کاملا طبیعی واز مرحله اقتصاد کشاورزی روستائی هنوز عبور نکرده بود ،واین به یک علت بود وآنهم نبودن یک نظم سیاسی حاکم بر کشورمان  که متضمن آرامش وامنیت لازم برای مردمان باشد ،واین بی امنیتی نتیجه تاخت وتاز اقوام عرب ومغول وتاتاروازبک و....بوده، که تقریبابمدت 1000سال بر کشورمان ادامه داشته است !!

نظام سیاسی وحقوقی ودینی و..حاکم بر کشور نیز به تبع آن یک نظام ارباب و رعیتی بوده که همانطور که قبلا مطرح شد ؛اراده ونظروخواست شاه هم قانون بود ؛وهم تکالیف و حقوق مردم و..حتی تا آن قسمت که قبلا مطرح شد ،نوع دین مردم را هم دستگاه سلطنت تعیین می کرد .وادبیات وفلسفه وریاضی ونجوم و...از قرن چهارم وپنجم ،تا جنگ جهانی اول  تغییری نیافته بود فقط همان ادبیا ت سیال وانسان محورمان بوده که دستخوش تغییراتی در قرون 7و8هجری گردید.

بنا براین انسان ایرانی در دوره کشاورزی،شخصی بود با ذهنی ساده ،وجبری مسلک ،معتقد به تسلیم ورضا بود،تغییر را نمی پذیرفت،ونقش خودرا در سرنوشتش موثر نمی دانست ؛!!! تن به قضا وقدر می داد !وذهنی ایستا داشت وآنچه که پیش می آمد ،می پذیزفت و،آنرا جزئی از دین خود می پنداشت ،وشاکی نبود ،وذهنی بود انفعالی !!!!نقش زن رادر خانواده برای تولید بچه می دانست ،واز این نظر به تعدد زوجات معتقد بود !!! ومرد هم رئیس خانواده ومی توانست همزمان چند تا همسر را در یک مکان داشته باشد؛!!!!

واین مجموعه که مختص دوران زندگی کشاورزی با نظام اربا ب رعیتی می باشد،بلحاظ ، شرایط وثبات خاص اقتصاد ی وسیاسی وحقوقی حاکم بر جامعه ثابت ماند ،وآنچه را  که می توانست ،موجب تغییر این شرایط باشد ،ایجاد فرهنگ بورژوازی (سرمایه داری) می باشد، که با تغییر تولید ومناسبات اقتصادی ،وبه تبع آن سیاسی وحقوقی  حاکم بر جامعه  می توانست ،تغییرات رابعهده بکیرد.ودر این رابطه رشد صنایع وایجاد واحد های تولیدی وکار خانه های کوچک وبزرگ بود ،که متاسفانه تا آن زمان در ایران اتفاق نیفتاد.!!ا
انسان دوره اقتصاد بورژوازی ،انسانی است ،با ذهن تهاجمی به انسان ونظام وحقوق ودین وادبیات وسیاست و..دوره کشاورزی (ارباب رعیتی )ومعتقد به علم وتجربه وخودرا در پیدایش سرنوشتش موثر می داند،وتسلیم شرایط وقضا وقدر نمی باشد،واز کار کمتر انرژی بیشتری را می خواهدوخواهان تغییر است ،وبه آزادی کار وسرمایه معتقد  ،وآزادی کار وسرمایه را برای تلاش  واندوختن بیشترسرمایه  می خواهد ؛ وبلاخره ذهنی پویا نسبت به دوره قبل دارد.

پس در کشورمان اقتصاد بورژوازی (سرمایه داری)که متکی بر اقتصاد صنعتی با شد شکل نگرفت ؛بتبع آن هم آثاری از نظام سیاسی وتجربی وعلمی وحقوقی ودینی و...آن هم  بوجود نیامد.

جنگ جهانی اول ودوم موجب آشنائی بخشی از مردم منطقه ومخصوصا ملت ما  با حقوق وقانون وانواع نظام سیاسی گشت.

ودر همین زمانها بود که نفت هم که جزئی از اقتصاد طبیعی در کشور مابود ،به اقتصاد ما هم اضافه شد ؛وبمرور اولین قدرت اقتصادی در کشور گردید.

وهمانطور که قبلا اشاره شد ، بعلت کمبود آب واراضی ومحدودیت  آنها به نکات مشخص در کشور،پس  تسلط به منابع اقتصادی مذکور ،ایجاد قدر ت سیاسی را  در کشور موجب می گردید.

ودر همین دوران  هم شاهرگ حیاتی اقتصاد ما  ،همین چاههای نفت گردید،که تسلط بر آنها قدرت سیاسی را در جامعه رقم می زد.

از پایان جنگ جهانی دوم بمرور نقش احزاب وادبیات سیاسی در جامعه آشکار گردید(که با کمال شرمندگی باید بگویم که این ادبیات نه بلحاظ خواست ملی ورشد طبقات اجتماعی ونه بر اساس ادبیات کشور بلکه بر اساس مسائل جهانی وبین المللی ایجاد شد ،ولی ملت ما ازاین ادبیات جدید بطور عمده زیان اساسی نکرد ،وسود های فراوانی هم برد) ،دانشگاه ها افتتاح شدند ،وهرروز بر دامنه روشنگری در جامعه افزایش یافت ،

 وبدین ترتیب ،طبقه متوسط در جامعه بسرعت شکل گرفت ،طبقه ای است که بطور مستقیم در تولید نقش ندارد ،وبیشتر خدماتی است ،وزندگی کارمزدی دارد ،ولی نگاهش به جامعه وپیرامون ،بیشتر به بورژواها نزدیک است تا کارگران و...این طبقه بسرعت در حال گسترش وودر اکثریت کشورها جمعیت غالب حامعه را تشکیل می دهد .
انسان وابسته به این طبقه انسانی است متعادل ،آزادی ودموکراسی را برای همه می خواهد ،تغییر ،شعار اصلی اش می باشد ضد مقدسات دوره های قبل نیست ولی حیطه وقلمرو آنها را برای خود افراد معتقد می داند.وخواهان نفی هیچ گروه وطبقه ای نیست ،و....

بحدی که  در سال 1330دولت وقت (مصدق بزرگ)در صدد تفهیم اختیارات شخص شاه شد ،وبرای ایشان مسئله حکومت را از سلطنت جدا نمود، که متاسفانه علی رغم  حمایت مردمی که داشت،  بدلیل موانع جهانی ومشکلات اقتصادی و... موفق نگردید ،این امر مهم را انجام دهد،که همانطور که خوانده ایم ، بلاخره با کودتای 28 مرداد دولت ملی دکتر محمدمصدق  سرنگون شد. واین امکان مفید وانسانی از دسترس مردم دور گردید.

متا سفانه چون بورژوازی در کشور ما نتوانست شکل بگیرد ،وطبقات اجتماعی حاصل از ان هم نتوانست ایجاد شود ،بنابراین طبقه متوسط هم بجز در شهر های بزرگ نتوانست بوجود بیآید،وبدین ترتیب هم نتوانست بموقع تفکرات خودراکه همان سهیم شدن در قدرت باشد  اعمال نماید !!!

در دهه 1350وبا شروع جنگ های مسلحانه توسط دو سازمان چریکی مجاهدین وفدائی ها که هردوبنحوی وابسته به طبقه متوسط در جامعه بودند ،وافزایش روز افزون زندانی ها وهمچنین فقر ومحرومیت حاکم بر کشورو...بلاخره حاکمیت وقت با توجه به شرایط جهانی ، مجبور به عقب نشینی گردید ،وفضای سیاسی را باز اعلام نمود ،بلاخره قدرت حاکم نتوانست در مقابل هژمونی طبقه متوسط در جامعه که نزدیک به 70سال بود تشنه سهیم شدن در قدرت بود ،توان بیاورد ،وتسلیم به شکست شد وقدرت را واگذار نمود ،وهمانطور که در بالا گفته شد،چون طبقه متوسط بجز دو سازمان چریکی که مردم تنها صدای قهرمانیهای آنها را شنیده بودند ،ارتباط حزبی با مردم نداشتند واساسا در فضای استبداد حاکم، امکان وجود احزاب سیاسی وجود نداشت ،پس کمتر امکانی برای  ارتباط با مردم برای نیروهای سیاسی ،بوجودآمد.

22بهمن 1357حکومت سلطنتی توسط انقلاب مردم منقرض گردید ،ومردم توانستند با رهبریت دینی قدرت را بدست بگیرند.چندعامل موجب شد که رهبران دینی بتوانند قدرت را بدست بگیرند ؛اول وجود گروهای مذهبی که در راس آنها مجاهدین بود با شعار های دینی ونیز گسترش اندیشه های دکتر شریعتی ونهضت آزادی ونقش خود خمینی در مقابله با شاه و..دوم اشتباهاتی بود که بطور مکرر توسط غرب ودستگاه سلطنت در کشور صورت گرفته بود،سوم -حزب توده ایران که با شعا رهای خود تنها توانسته بود هیستریک ضد غربی را در جامعه ایجاد نماید  ؛جهارم دین که کاملا همان اعتقادات دست نخورده دوره اقتصاد کشاورزی بود!!!هم با مظاهروتمدن  غرب متضاد بود بلحاظ اینکه بین دین وتمدن غرب هیچگونه قرابت زمانی هم وجود نداشت، وپنجم مردمان که بلحاظ سنتی واعتقادی هنوز در  مرحله اقتصاد کشاورزی زندگی می کردند،و....


شعارهای انقلاب در ابتدا استقلال و آزادی(خواست طبقه متوسط جامعه) بود (که با توجه به غلت طبقه متوسط بمدت چند ساعت بیشتر مقاومت نکرد).ومتعاقب آن شعار حکومت اسلامی به آن اضافه شد ،وپس از تلاش مجدد احزاب وسازمانهای طبقه متوسط ؛حکومت اسلامی به جمهوری اسلامی تغییر یافت.وبطور کل قدرت هر روز بیشتر در اختیار رهبری سنتی وواپس گرا دینی قرار می گرفت واز طبقه متوسط جامعه واحزاب آن فاصله بیشتری می گرفت.
با ورود رهبری انقلاب به کشوردر 12بهمن1357، ومستقر شدن ایشان در مدر سه علوی ،وپس از پیوستن یاران وهمفکران جدید به وی،نظرات دستگاه رهبری جدید،هر روز از شعار های اصلی انقلاب : استقلال ؛ آزادی ؛ جمهوری اسلامی : فا صله می گرفت،وبه اصول شریعت نزدیک تر می شد؛!!!

می دانیم که ،شریعت ؛مجموعه اصولی است ،که بزعم پیروانش ،همگی الهی، وبنا براین همه آن اصول، مطلق وجزمی ولایتغیر ولازم الاجرا...... می باشند.

وبدین ترتیب این دستگاه فکری ،با کسب قدرت سیاسی در جامعه ،در ابتدا رهبری مطلق سیاسی را طلب کرد؛!!!!که فرامینش لازم الاجراء باشد؛و بر اساس رابطه بندگی مو جود بین انسان مومن وخدایش که در نظامهای اعتقادی ابراهیمی وجود دارد(انسان بنده وخدا هم ارباب) ؛؛؛؛ نظریهء ایجادولایت مطلقه فقیه در این دستگاه رهبری شکل گرفت؛..!!!!

یعنی در ابتدا هم حا کمیت مردم را نشانه گرفتند، و هم آزادی را، ودر جامعه ای که مردم در قدرت سیاسی نقشی نداشته باشند،استقلال هم مفهومی پیدا نمی کند؛؛؛!!!!

همانطور که در مبحث مجاهدین اشاره کردم : با توجه باینکه رهبری دینی مسلمان بود؛

 نقایضی دربر نامه های رهبری دینی وجهان بینی اش به مردم وجامعه وهستی پنها ن بود ،وبطور مختصر به چند مورد از این نقایض  اشاره میکنیم.: 1-ادیان ابراهیمی ،همگی باستناد کتب تورات واناجیل وقران همگی زندگی حقیقی را دنیای پس از مرگ می دانند ،وزندگی دنیوی را بازیچه ای طفلانه و... می پنداشتند ، سورهای حدید 20مومنون 83ویونس 7و8ونیز خطبه 28 نهج البلاغه فیض الاسلام!.وامید به وعده های پس از مرگ نیز مبنا ومبادی اخلاق در جامعه می گردد ،ومتا سفانه قانون واخلاق ،یکی می شوند ،وزندگی پس از مرگ تعیین کننده زندگی دنیوی. که این موضوغ را با اهداف یک سازمان سیاسی که وظیفه اصلی اش تنها راهبری زندگی دنیوی مردم بسمت جامعه ای عاری از ظلم وستم وازاد وبرابرو..می باشد، در نقیض است. 2-دین مجمو عه ای است ،از احکام وقوانین شریعت ،که اجرای آن لازم است وهرگونه شک وتردید ،بی ایمانی تلقی می گردد،ومو من کسی است که ،بدون هیچگونه شکی احکام وقوانین شریعت را به پذیرد وعمل نماید،که بخش اعظم قران نیز در رابطه با مومنان بشرح فوق می باشد.وحضور عقل وعلم وتجربه و.. در حوزه دین به هیچ عنوان قابل جمع نیست ،چون هریک از اینها می تواند موجب شک وتردید وابطال در ان احکام وقوانین ایجاد نماید. واین امر هم با بنا وآرمانهای یک تشکیلات سیاسی که می بایست بر عقل وعلم وتجربه استوار باشد در نقیض می باشد. 3-اساسا نگرش ادیان ابراهیمی برانقباض ذهن وهستی ونیز بر توحید استوار است ،که مستند آنها هم آیات مکرر قران ومخصوصا خطبه 18 نهج البلاغه فیض الاسلام و...میباشد .که در یک جامعه مذهبی ما تنها به یک مفتی نیاز مندیم ،ویک رای واراده، ولی اساس مطالبات سیاسی مردم که لازم است ، چندین سازمان سیاسی آنرا راهبری کنند ، بر تکثر آرا وخواستهای بی نهایت مردم استوار است ،که در این مورد بخصوص هم می بایست تمام سازمان های سیاسی صرفا انبساطی عمل کنند ،ویک سازمان انقباضی تنها همان طالبان می شود ،ولاغیر  !!!!

با توجه به موارد فوق واینکه متا سفانه اقتصاد کشور تک محصولی است ،وتسلط کامل رهبری دینی هم به این شاهرگ حیاتی وبستر هائی که از قبل توسط تاریخ ومردم سنتی مان برای دین ایجاد شد ،و....بنظر نمی رسد که بتوان حاکمیت دینی را اصلاح نمود چون از نظر مجموعه دینی هر اصلاح وعقب نشینی منجر به نفی کامل دین و..قدرتشان خواهد شد چون دین از نظر پیروانش ورهبران  دینی یک مجموعه ومقدس  والهی است ،وبشر حق تغییر در آن را ندارد.بنا براین اندیشه اصلاح در این شرایط  برای نظام ولایت  وحکومت دینی وقت تلاشی مذبوحانه است.وهمانطور که در مقلات مکرر عرض شد ،تبلیغ وآگاهی دادن برنامه های طبقه متوسط ،به توده های مردمان وانیشه آزادی بری همه مردم  ؛وبر قراری امکانات مساوی برای همه مردم و.....تنها راه ما در این برهه زمانی است واتحاد کامل بین تمامی احزاب وسازمانها واصناف و..علیه حکو مت ولایت فقیه ،که همگی خاص طبقه متوسط است می باشد.

هیچ نظری موجود نیست: