۱۳۹۰ تیر ۱۲, یکشنبه

برای مبارزه با ولایت فقیه (هیولای حاکم)چه باید کرد؟ قسمت4

نقدی بر تاریخچه مجاهدین خلق

البته این مقال قصد اثبات ویا نفی هیچ نظام اعتقادی را ندارد ،وهمانطور که در قسمت دوم ،این مجموعه عرض کردم ،شرایط تاریخی واجتماعی در نزد هر قوم وجامعه ای،ضرورت پیدایش  جریان فکری خاصی  را ایجاد خواهد کرد.بنا براین هیچ کس حق ندارد در مقام نفی جریانهای فکری که ایجاد شده وضرورت می نمایند.  بر آید مگر در مقام نقد آن؛وتنهامنظور از این بررسی نائل شدن به عوامل پیدایش نظام سیاسی حاکم بر کشورمان می با شد، که اگر به این نظام سیاسی شناخت کافی پیدا کنیم ؛بهتر وراحتتر خواهیم توانست آنرا از بین ببریم. عواملی که در داخل شکل گرفت ،وتنها آثاری از آن در بین نیروهای اپوزیسیون در خارج وجود داشت.


بطور مثال که یکبار دیگر هم گفتم ،خمینی باورودش به کشور توسط این جریان فکری که در ادامه نظام سیاسی کشور را تشکیل داد ،بلعیده شد؛به حدی که تمام یاران اصلی خمینی در پاریس پس از ورود به داخل حداکثر بمدت دو سال ،همگی یا تیرباران شدند ویا طرد!!!!!!.


ظهور تفکر مجاهدین بعد از قیام مردمی خرداد 1342 در کشور ایجاد شد ،وعکس العملی بود به حرکتهای خود بخودی مردم وکشتار آنها که در نهایت به انفعال سیاسی مردم در کشور می انجامید؛.


 


مجاهدین  در شرایط جهانی جنگ سرد بین دو اردو گاه (سرمایه داری وسوسیالیسم ) قدرتمند حاکم برجهان ؛با پذیرش دین اسلام وایمان به آن بعنوان تنها مکتب راهبر مردم کشورمان به سمت جامعه بی طبقه توحیدی فعالیت سیاسی تشکیلاتی خودرا آغاز نمود.


بشرح زیر در ابتدا نقیضی در این امر پنها ن گردید:


1-ادیان ابراهیمی ،همگی باستناد کتب تورات واناجیل وقران همگی زندگی حقیقی را دنیای پس از مرگ می دانند ،وزندگی دنیوی را بازیچه ای طفلانه و..... که بطور مثال مراتب مندرج است در سورهای حدید 20مومنون 83ویونس 7و8ونیز خطبه 28 نهج البلاغه فیض الاسلام!!.وامید به وعده های پس از مرگ نیز مبنا ومبادی اخلاق در جامعه می گردد ،ومتا سفانه قانون واخلاق ،یکی می شوند ،وزندگی پس از مرگ تعیین کننده زندگی دنیوی.


که این موضوغ را با اهداف یک سازمان سیاسی که وظیفه اصلی اش تنها راهبری زندگی دنیوی  مردم بسمت جامعه ای عاری از ظلم وستم وازاد وبرابرو..می باشد، در نقیض است.


2-دین مجمو عه ای است ،از احکام وقوانین شریعت ،که اجرای آن لازم است وهرگونه شک وتردید ،بی ایمانی تلقی می گردد،ومو من کسی است که ،بدون هیچگونه شکی احکام وقوانین شریعت را به پذیرد وعمل نماید،که بخش اعظم قران نیز در رابطه با مومنان بشرح فوق می باشد.وحضور عقل وعلم وتجربه و.. در حوزه دین به هیچ عنوان قابل جمع نیست ،چون هریک از اینها می تواند موجب شک وتردید وابطال در ان احکام وقوانین ایجاد نماید.


واین امر هم  با بنای یک  تشکیلات سیاسی که می بایست بر عقل وعلم وتجربه استوار باشد در نقیض می باشد.


3-اساس دین برانقباض ذهن وهستی ونیز بر توحید استوار است ،که مستند آنها هم آیات مکرر قران ومخصوصا خطبه 18 نهج البلاغه فیض الاسلام و...میباشد .که در یک جامعه مذهبی ما تنها به یک مفتی نیاز مندیم ،


ولی اساس مطالبات سیاسی مردم که چندین سازمان سیاسی آنرا راهبری می کند ، بر تکثر آرا وخواستهای مردم استوار است ،که در این مورد بخصوص هم سازمان سیاسی صرفا انبساطی عمل می کند ،ویک سازمان انقباضی تنها همان طالبان است ولاغیر.


البته این نوشتار نه در جهت تائید کشتار مجاهدین توسط خودکامگان بی هویت در سال 54 است که آنها باید خود از این تشکیلات با ذکر دلائل و. .خارج می شدند، نه آن کشتاری را مرتکب شوندکه خود موجب پیدایش بخش مهمی از این نظام ولایت فقیه (هیولا) گردید.


 


 


 

هیچ نظری موجود نیست: