۱۳۹۰ تیر ۲۹, چهارشنبه

تاریخ معاصر را بهتر بدانیم.


تاریخ معاصر

قبل از انقلاب مشروطیت درایران(1285شمسی) ؛ میراث اجداد ما از نیاکانشان چه بوده ؟


اگر بخواهیم تعریفی از وضعیت مردم تا قبل از انقلاب مشروطه داشته باشیم ؛می توان گفت متا سفانه در هیچ قسمت از زندگی مردم چه بلحاظ سیاسی ویا حقوقی واقتصادی و......هیچگونه نظام وبرنامه ای در کشور وجود نداشته ، وزندگی مردم کاملا طبیعی بود ونها دها وسازمانها اساسا بطور خود بخودی شکل می گرفت .ویا بقسمی خرد وعلم کمتردر تشکیل آنها موثر بوده، ویا اصلا تا ثیری نداشتنه .وچنانچه در آن زمان در یک قسمت، نظام وسازمانی می دیدیم ،تماما ضد انگیزه ای وبیشتر در ارتباط با منافع قدرت های بزرگ صورت می گرفت ،وهر زمان که ارتش ما ویا سیاست خارجی ما تغییر می یافت ویا فعال می شده ،درست مصادف با بحرانهای قدرت در اروپا بوده واندکی هم موجب روشنگری در کشور ما می شده وما هم جبرا به جلو رفته ایم.وبطور مشخص وضعیت کشور بدین شرح بوده است.


قدرت سیاسی ونظامی ومالی وقضا ئی کشورتنها ناشی ازاراده وخواست وحکم شخص شاه وسایر سران ایل قاجار بود !! (وهمانمطور که در قسمت 1 این مجموعه توضیح دادم هیچ گونه مجلس مشورتی ویا مرجع تصمیم گیری مردمی نبوده )واگر احکام امورقضائی مردم ،توسط فرهنگ مذهبی مردم مشخص بود ولی صدور احکام واجرای آنها ؛ توسط شخص شاه ومنصوبین آنها و والیان منصوب شاه بود ،بدون حضور عدالتخانه ویا قانون وهر نوع ضابطه از قبیل آئین دادرسی ووکیل مدافع و.... . وچون مذهب ،زندگی حقیقی را دنیای پس از مرگ می دانست وبا توجه به اعتقادات مردم از قبیل "خداوند در جای حق نشسته است" "السلطان ظل اله" ویا سلطان پاسبا نان خدایند بر روی زمین:خطبه 324نهج البلاغه فیض الاسلام. و...........ظلم وستم حاکمین موجه ؛بنا براین کمتر اعتراضی در بین مردم می دیدیم ،رضایت مردم نه از جهت وجود ظالمین وقبول ظلم وستم آنها بلکه اعتقاد به اینکه خداوند حق آنها را خواهد ستاند ودر روز جزا ظالمین را بسزای اعمالشان خواهد رسا نیدو....؛ وبر این مبنا بود که نه از مردم خواهشی را می دیدیم ونه دفع ظلمی و...!!!!وحاکمین هم با وجود مذهب مخالفتی نداشتند ،بلکه اساسا با آن هم موافق بودند.وخود را پیرو واقعی آن معرفی می کردند!!!!!.


اقتصاد عمده جامعه ،کشاورزی(روستائی) بود.یعنی آنچه را که طبیعت به ما هدیه می داد استفاده می کردیم.ومناسبات حاکم برآن ارباب رعیتی بود ،بنا براین بطور مشخص یکی از دو عامل تولید که زمین وابزارتولید باشد در اختیار ارباب بود ویکی هم که همان انسان (رعیت) باشد ،تنها یک راه داشت،وآنهم فروش نیروی کار خود به ارباب .وارباب بر تمام جوانب زندگی رعایایش دخالت می کردو رعیت حیات خود وخانواده اش به خواست ارباب بستگی داشت.لازم به ذکر است که فئودالیسم بنا به تعاریف جامعه شناسی اش در ایران شکل نگرفت(که عمدا ناشی از وضع توزیع آب در ایران بوده است) ،اربابان؛ قدرتشان محدود به زندگی خود ورعایایشان بود. ولی از نظر نظام سیاسی در کشور نقشی نداشتند ومکلف به تامین منابع مالی ونفرات مورد نیاز شاه در مواقع ضرور بودند؛واین اربابان نبودند که نظام سیاسی وشخص پادشاه را انتخاب می کردند ،بلکه در بیشتر مواردبرعکس بوده است.


نظام حقوقی درکشور، آنچه را که محدودبه اداره کشور وقدرت حاکمه وسیاست خارجی وامور مالی ومالیاتی وارتش و.....بود یعنی بشکلی حقوق عمومی وسیاسی مردم ؛ بشرح بالا در اختیار پادشاه ؛بود!!!!!(تنها در دو مورد یکی امور موقوفات ودیگری امور مالیاتی که در دین هر دو مورد تعرف شده بود،ولی اداره موقوفات ونحوه وصول وتعلق مالیات همه وهمه در اختیار شاه بود. ) لازم بذکر است که در مقابل این همه اختیا رات وقدرت بی حد وحصر که شخص پادشاه داشت ،هیچ تکلیفی ویا وظیفه پاسخگوئی و... در مقابل مردم نداشت با توجه به این همه قدرت که پادشاهان داشتند،تمام اختیارات مذکور را ؛فقط وفقط برای حفظ خودوخانواده اشان ودربار وتامین عیش ونوششان استفاده می کردند (واسا سا مردم را رعایا خطاب می کردند،وحق یک رعیت را بشرح با لا برایشان قائل بودند.))،ودر این رابطه از هیچ جنایتی ابا نمی کردند،ونمونه های این جنایت ها ؛قراردادهای ننگینی بود ،که بر کشورتحمیل نمودند ، از قبیل عهد نامه های گلستان وترکمانچای (خودشان جنگ میکردند وتسلیم می شدند وهر گونه تعهدی را در مقابل بیگانه می پذیرفتند)وامتیاز توتون وتنباکودر 1279وامتیازات لاتاری وقرعه کشی وقمار خانه وامتیاز نفت دارسی در 1280وقرارداد ننگین 1919میلادی و....... بر ملت ایران تحمیل نمودند.وهنوز آثار خفت بار آنها بر تاریخ وفرهنگ ما مشهود است.وبخشی ازنظام حقوقی که مربوط به حقوق خصوصی وافراد وخانواده بود ؛ همه در فقه اسلام تعریف شده بود وخانواده مکلف به تبعیت از آن ها بودند؛وامکان شک وتردید وبالتبع اعتراض وعدم پذیرش نسبت به آن احکام برای مردم وجود نداشت؛ وتنها مواردی ازحقوق اشخاص از قبیل ازدواج و معاملات بود که مردم حق شرکت در آن ها را داشتند. وآثاری از اراده مردم درپیدایش آنها نقش داشت.


مناسبات فرهنگی وسایر نهادهای اجتماعی زیر سیطره وحکومت مذهب و خرافات بود.وبر این مبنا خرد وعلم وتجربه نیز هیچگونه حضوری در جامعه نداشتد.وتنها مدارس دینی آنهم در حد نقل علوم دینی تدریس وحفظ می شد ونه بیشتر وفلسفه از هر نظر مورد مذمت بود ؛وکسی را یارای ورود به آن رانداشت،منظوراز فلسفه در معنای واقعی کلمه است ،که راجع به انسان وجامعه وتاریخ وروان شناسی انسان ،واجتماع ،وچگونگی خلقت انسان وجهان و..با استفاده از خرد وعلم انسان وپیشینیان مورد بحث بر رسی قرار گیرد؛ونه نقل مباحث دینی !!!!!بطورمثال ملاصدرا هیچگاه به این حوزه ها بنا بر خرد وتجربه وارد نشده!.!!!ونمی توانیم ایشان را بمعنای واقعی کلمه فیلسوف بنامیم.


ازنظر روانی واعتماد بنفس و... با توجه به اینکه زندگی اقتصادی وسیاسی مردم کاملا طبیعی بود ،پس مردم کاملا خودمداربودند؛واعتماد بنفس ملی وشخصیتی اشان کاملا مخدوش،وتنها از زمان بزرگ مرد علم وادب ایران امیرکبیر بزرگ بود؛ که با تا سیس مدرسه دارالفنون ،وروزنامه وقایع اتفاقیه(دومین روزنامه فارسی زبان 1229شمسی)،وتنظیم امور مالی کشور؛ احیای هویت ملی وشخصیتی در بین مردم آغازگردید، وآثار ضعیفی از آن را نیز نزد فرنگ رفته هائی که به کشور باز گشته بودند، پیدا می کردیم.یعنی این امر خود باختگی که از زمان حمله اعراب به ایران شروع شده بود، در زمان مغولها وتیموریان ادامه یافت ؛ ودر زمان صفویه تکمیل گردید.چون همگی مذهب را وسیله سلطه ودفع مخالفین خود وتحمیق مردم یافته بودند.وبنا بشرح بالا،قدرت آنها توجیه وقابل پذیرش شده بود..


صنعت وعلم هم محدود به همان دست آوردهای پیشینیان بود ،از قبیل تهیه لوازم کشاورزی وآسیابها وساختمان سازی و...که تقریبا با بیش از اسلام در ایران تغییری نیافته بود مگر در معماری خاص دوره صفویه ...


1275 شمسی امین الدوله در زمان سلطنت مظفرالین شاه و بنا به خواست ایشان به صدارت رسید ودرادامه سیاست های امیر کبیر وحاجی میرزا حسین خان سپهسالارودر مدت دو سال صدارتش توانست کمک شایانی به جنبش مشروطه خواهی در کشور بنماید.1285 فرمان مشروطیت(پس ازتحصن ها واعتراضات مردم در مکان های مختلف ومهاجر تهای علما به قم وشاه عبداعظیم وپخش مکرر شبنامه ها وتاکید بر تاسیس عدالتخانه ودر ادامه دارالشوری و...) از طرف شاه وقت صادر وحکومت سلطنتی به مشروطه تبدیل شد،ومردم صاحب رای واراده دراداره حکومت گردیدند.متاسفانه مشروطیت در کشور ما پروسه خود را از ابتدا طی نکرده بود وبه جز چند مورد خاص انتشارات نشریه؛ نه از احزاب پر نفوذ که دارای نشریه ومتینگ و...باشد ،خبری بود .ونه از نویسندگانی . که در این مورد امکان نشرکتاب در سراسر کشور را داشته باشندخبری بوده،ونه سخنورانی که قدرت تبئین وتوضیح مسئله مشروطه وقانون مداری و...را داشته باشد ،واگر هم بوده ،خیلی ضعیف ودر سطحی بین بازرگانان وروشنفکران وجود داشته است.


درسه سال اول تا 1288مشروطه خواهان گرفتار استبدادمحمد علیشاه شدند ،در 1293نهضت جنگل به رهبری میرزاکوچک خان جنگلی حکومت خودرا در خطه گیلان ومازندران آغاز،و توانستند حتی زمانی تا قزوین قلمرو خودرا توسعه دهند، وقزاقهای دولتی را چندین بار شکست دهند،وبه عقب نشینی وادارند.در سال 1293 جنگ جهانی اول بوقوع پیوست ،ودر1296بلشویکها در روسیه همسایه شمالی ما به قدرت رسیدند،ونهضت های جنگل وسایر جنبش های محلی هرکدام توانستند ،نسبت به تشریح وتوضیح حقوق مردم وحقوق حاکمین ، ملت را آگاه نمایند.1299کودتای سید ضیا ورضاخان(به کمک وخوست انگلستان ودر جهت نگهداشتن کشور ایران درجبهه بلوک غرب صورت گرفت)،و1304سلسله قاجار منقرض وسلسله پهلوی عملا حکومت خودرا آغاز نمود.


با پیروزی متفقین وشکست عثمانیها وآلمانهادر جنگ جهانی اول ،شرایط جهانی اندکی تغییر و پیچیده تر گشت.(که نمونه آن ایجاد دولت های جدید در خاور میانه که امروز شاهد هستیم ودر افریقای شمالی وشرقی ) . وسپس با رشد آلمانها از نظرعلم وصنایع ، بعد از جنگ جهانی اول وتجدید قدرتشان در جهان ورقابت آنها با سایر کشورهای بزرگ اقتصادی وتجاری وایجاد رقابت در آن هابرای یافتن بازار های بهترو.. همه وهمه موجب گسترش فرهنگ وعلوم وتمدن غرب در جهان شد واین تضادها بین قدرتهای بزرگ هم بیشتر موجب رشد فرهنگی جامعه ما گردید ،ومردم از نظر ذهنی آماده پذیرش تصویب قوانین وایجاد نهاد ها وسازمانها دولتی وآموزش عالی در سطح کل کشور شدند.که مرحوم داور توانست این مهم را با همکاری مجلس در چند سال انجام دهند.که مهمترین آنها تصویب قوانین دادگستری وثبت اسناد و...بود.


با شروع جنگ حهانی دوم ،وفتح تهران توسط متفقین که منجر به تبعید رضا شاه از کشور گردید؛!فرزندش محمدر ضا پهلوی شاه ایران شد ودر این دوران بلحاظ عدم اقتدار محمد رضا شاه فضائی پیش آمد، برای فعالیت های حزبی وچاپ نشر وکتاب که روشنفکران توانستند بسرعت درسراسرکشور این امر مهم را برای اولین بار آغاز نمایند ؛حزب توده هم درسال 1320فعالیت خودرا شروع نمود ومتاسفانه همانطور که در قسمت 5 این مجموعه گفتم ،حزب توده بجای اینکه خودرا مدافع حقوق محرومین قرار دهد وروشنگری در جهت منافع مردم بنماید ؛خودرا مدافع حزب کمونیست شوروی نمود ،وخودرا در یک طرف مطلقا در اختیار یکی از دوقطب قدرت سیاسی جهان قرار داد،وبکرات منافع ملی وزحمتکشان ایران را فدای منافع حزب کمونیست شوروی نمود.حزب توده تا توانست هیستریک ضد غربی را در مردم رایج نمود بقسمی که مردم خودرا موجودی بی اراده و...می دانستند .و تمام بدبختی های خودرا ناشی از غرب ودسیسه های آنها می پنداشتند ؛حزب توده نمی خواست دراین جهت مردم را آگاه نماید، و به آنها بگوید مسبب تمام خوشبختی ویا بدبختی و.. خودشان هستند ونه غرب.!!!! چون به این فضای بیمارگونه!!! برای برنامه های اتحاد شوروی نیازمند بود ؛!!! در مقابل جبهه ملی ایران برهبری دکتر محمد مصدق(1328) توانست کاملا از منافع ملی حرکت نماید که دست آوردش ملی کردن صنعت نفت بود وحتی تامرز تطمیع شاه وقت پیش رفتند به اینکه شاه باید سلطنت کند ونه حکومت که در این مورد اخیر موفق نشد ،که اجانب هم وقتی بستر صحیحی که مصدق ویارانش برای پیروزی ملت ایران ورسیدن به حاکمیت ملی ایجاد کرده بودند را با منافع خود مغایر دیدندواین اقدامات جبهه ملی به مذاقشان خوش نیامد وهمانطور که می دانیم با عوامل داخلی واستفاده از محاصره اقتصادی کشورو...مبادرت به کودتای 28 مرداد 1332 را نمودند .وبا کودتای 1332سیستم سیاسی در کشور کاملا انقباضی گشت وتمای احزاب ومطبوعا ت وسازمانهای مردمی تعطیل وخیل ملی گرایان از صحنه سیاسی حذف ویا اعدام شدند. وتعدای از افسران حزب توده هم بدست عوامل کودتا نیز تیر باران گردیدند.با کودتای1332 ، دشمنی مردم با غرب بمراتب بیشتر گشت ،ودر بار هم هرروز وپس از کو دتا، خود را وابسته تر به غرب می دانست.با سرکوبی شدید مردم وآزادیخواهان توسط دستگاه سلطنتی(کو دتا گران) وتعطیلی تمامی احزاب ومطبوعات هرروز فضا برای رشد نیروهای واپس گرا بیشتر می شد.در ادامه مبارزات مردم جبهه ملی سه بار جمعا خود راتا (1357) تجدید سازمان کرد که هر بار با تلفاتی که می داد نتوانست جریان عمده سیاسی در جامعه راه اندازی نماید. ودر اد امه حرکت جبهه ملی ،نهضت آزادی ایران که یک جریان سیاسی مذهبی بود در سال( 1340) فعالیت خودرا درکشور آغاز نمود وتوانست به جریانهای واپس گرا ودشمن تمدن وفرهنگ غرب در کشور بیشتر پوشش دهد .وبلحاظ مذهبی هم مبارزات ضد غربی را پوشش میدادند.ودر ادامه مبارزات نهضت آزادی ، سازمان مجاهدین خلق هم که بنیانگذارانشان از اعضای نهضت آزادی بودند ،بطور سازمان یافته تر وبا همین عقاید فعالیت خود را در( 1344) با اهداف رسیدن به جامعه بی طبقه توحیدی با توجه به بسته بودن فضای سیاسی ومطبوعاتی تنها راه ارتباط خود را با مردم ؛ جنگ مسلحانه با حاکمین دیدند وتماما گرفتار همان فضای جنگ سرد در جهان شدند ،بحدی که تمام ترور هائی که می کردند از عوامل غرب وآمریکا بود،البته راجع به مجاهدین هم قسمت 4 این مجموعه کاملا توضیح داده شده.وهمچنین در همین راستا اعلام موجودیت سازمان چریکهای فدائی خلق بود،که در سال1350بطورسمی اعلام گردید،واز ادغام دوجریان مارکسیستی معتقد به مبارزه مسالحانه ایجادگردیدند. که این سازمان هم بجز روش مسلحانه که اتخاذ کرده بود ند وبخشی از تضاد های داخلی را که مطمع نظر داشتند ،در کل، اینها هم گرفتار همان روش های حزب توده گردیدند وخود را مقید به تقویت بلوک شرق و اردوگاه سوسیالیستی دیدند.ودشمن غرب.برنامه های فدائیان هم برای مردم ایجاد جامعه ای سوسیالیستسی خالی از استسمار طبقه کارگر و برقراری دیکتاتوری پولتاریا و..بود.


فدائیان خلق همچون مجاهدین تنها زبان صحبت خود را با رژیم دیکتا توری محمد رضا شاه ،اسلحه انتخاب کردند وهمچنین می خواستند پیا م خودرا بدین طریق به مردم برسانند.


مردمی که 2500سال است که در استبداد زیسته اند ودر فقر ومحرومیت زندگی کرده اند وهیچ یک از واژگان حقوق وقانون وتکلیف راشاید بیشتر بدرستی نمی دانند ،ویا آنچه برای خود می دانستند تنها تکلیف بود تا حق و.... چطور خواهند توانست ،با زبان سلاح مفاهیم به آنها منتقل شود ؛ متاسفانه این حرکت ها بیشتر خواست روشنفکران بود تا خواست مردم محروم و..ومردم در آن دوران به این منطق که بهترین وسیله گفتمان ، سلاح گرم است نرسیده بوذند.وچون شبکه های دینی در جامعه امکان گفتمان مستقیم را با مردم داشتند ،توانستند از اقدامات فداکارانه این عریزان بنفع خود سواستفاده بنمایند.ودشمنی با تمدن وفرهنگ غرب را در جامعه بیشتر وبیشتر بنمایند.


وهمانطور که در قسمت 4 این مجموعه گفتم ،کشتاردرون تشکیلاتی مجاهدین( قتل مجید شریف واقفی ویارانش که به اتهام پایبند ی به اصول ومرام اولیه سازمان صورت گرفت) در سال 54توسط بخشی از رهبریت آن که بظاهر مارکسیست شده بودند وازاصول اولیه مجاهدین خارج شده بودند،می توانست برای توده های مذهبی جامعه چه پیامی را داشته باشد؟!!!بجز خشونت وانتقام کور !!!! و این موضوع چقدر متحجرین وعقب مانده های حاکم را در آنزمان تقویت نمود ودر این رابطه توانستند سوسیالیست را نیز دشمن مردم معرفی بنمایند.



دیکتا توری محمد رضا شاه مانع از پیدایش هرنوع حزب وگروه وسازمانی در جامعه شده بود،مطبوعات آزاد بطور کامل تعطیل بود،بهیچ عنوان روشنگری در سطح مردم صورت نمی گرفت !! ونیز مخالفین حق هیچ گونه سخنرانی ومتینگ و....را نداشتند حامیان شاه ودربار،یک مشت عنا صر خود باخته وبی هویت غرب نما بودند که رفتار وکردارشان تنها وسیله ای شد که همان عناصر متحجر وعقب مانده خودرا محق نشان دهند ،ووجود این اشخاص را وسیله جذب نیرو برای خود نمایند ،وبدین ترتیب مساجد ومنابر را از جوانان کشور انبوه سازند.وبطور قطع می توان گفت که هم چپ ها با شعا رهای هیستریک مابانه اشان وروش های غلط مبارزاتی وهم دستگاه سلطنت با استبداد مطلقشان وهم رفتار خود غربی ها از جمله کودتای 1332 وهم مجاهدین وشریعتی با ایدئولوژیک کردن اسلام و..ودر خصوص مجاهدین هم که با گفتمان اشتباهشان و..موجب پیدایش این هیولا گردیدند.

هیچ نظری موجود نیست: