۱۳۹۰ شهریور ۱, سه‌شنبه

بیداری









 احكام دينی در جوامعي حكومت خواهند كرد، كه خرد واراده هاي جمعي که بتوانند در ظرف های زمانی ومکانی وبمنظور تعیین سرنوشت مردمشان جاری گردند ، حضور ندارند؛وآراء ونظریات مردم از تفرقه وپراكنندكي ،رنج مي برند؛وضعف وترس ونقص وناداني در آن جوامع مستولي گرديده است؛با توجه به اینکه حضوراین عوامل در ابتدا  موجب پیدایش دین گردیده ،بنا براین دین است که در این شرایط می تواند بعنوان محورو بازیگردان سیاسی واداری در آن جامعه گردد ؛ودر این برهه چون دین صاحب رسالت است ،پس نیاز به متولی دارد ؛ومتولیانش محتاج به انجمن وموقعیت  وبرنامه ودستورویک شخص قدرت مدار ودیکتاتورهم بعنوان ابلاغ کننده .اجراکننده لازم دارد،وبه تبع آن هم انحصار اقتصاد جامعه در دست گروه ویا افراد حاکم است. پس جامعه دینی جامعه ای است که ارکان اصلی آن معیوب وبیمار است، هیچ مقصدی ندارد ،وتنها به حفظ خود می اندیشد ،تلاش دارد با تفهیم اصل بندگی که در جوهره آن احکام وجود دارد ،اطاعت وبندگی مردم را هر روزاز طریق ابلاغ همان احکام  بیشتر طلب کند ؛که در معنای واقعی جامعه را به خواب بیشتر وادار نماید. كه راه برون رفت از يك جامعه ديني تنها ، پذيرش نهادهاي مدني واجتماعي است؛ پس تا برايمان مقدور است در هر واحد اجتماعي كه هستيم وكار وزندگي مي كنيم صنف وسازمان مربوطه را فعال كنيم و ودر نهايت با اتحاديه ها واحزابي كه منافع گروهيمان را تامين مي كنند ملحق شويم.وچون تنهادر حضور اراده هاي مردم در همين سازمانهاست كه در نهايت موجب پيداش حكومت مردمي در ميهنمان خواهد شد.  اگر به پذيريم كه دين به نقص ها وضعفها وناداني ها وترس های انسان پوشش مي دهد؛بنابراين از ابتدادين با انسان بوده وشايد هم با او تا آخر هم بيايد. البته بطور حتم هر روز از نفوذش كاسته خواهد شد.پس

هیچ نظری موجود نیست: